باز از علی بگو

ساخت وبلاگ
امام خوب ما علی(ع) وقتی که به بازار رسید اوهو اوهو اوهو اوهو   صدای گریه ای شنید نزدیکی اش دختری دید              که بر زمین نشسته است مقداری خرمای خراب                          گرفته درمیان دست فوری آمد کنار او «چیه؟ چیه؟ دختر من ؟ چه طور شده به من بگو       گریه نکن حرفی بزن» دختر: من کمی خر باز از علی بگو...
ما را در سایت باز از علی بگو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9ghadirkoodaka بازدید : 182 تاريخ : شنبه 27 خرداد 1396 ساعت: 10:37

توی ماه رمضون توی محراب نماز حضرت علی می کرد با خدا راز و نیاز پیشونیش به سجده بود رو لباش نام خدا روزه بود امام علی توی محراب دعا دست یک مرد پلید علی رو به خون کشید شد علی شیرخدا توی محراب شهید گلی از باغ امامت کم شد همه جا غرق غم و ماتم شد یتیمای کوفه بی پدر شدن چشما گریون و کمرها خم شد باز از علی بگو...
ما را در سایت باز از علی بگو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9ghadirkoodaka بازدید : 135 تاريخ : شنبه 27 خرداد 1396 ساعت: 10:37